غزلی از استاد علی نظمی تبریزی
شعر جدیدی از استاد نظمی
دشت کویر و دکتر علی شریعتی
علی شریعتی |
| |
|
|
|
کویر انتهای زمین است؛ پایان سرزمین حیات است؛ در کویر گویی به مرز عالم دیگر نزدیکیم و از آنست که ماوراءالطبیعه را ـ که همواره فلسفه از آن سخن میگوید و مذهب بدان میخواند ـ در کویر بچشم میتوان دید، میتوان احساس کرد. و از آنست که پیامبران همه از اینجا برخاستهاند و بسوی شهرها و آبادیها آمدهاند. «در کویر خدا حضور دارد»! این شهادت را یک نویسنده رومانی داده است کهبرای شناختن محمد و دیدن صحرائی که آواز پر جبرئیل همواره در زیر غرفه بلند آسمانش بگوش میرسد، و حتی درختش، غارش، کوهش، هر صخره سنگش و سنگریزهاش آیات وحی را بر لب دارد و زبان گویای خدا میشود. در کویر بیرون از دیوار خانه، پشت حصار ده، دیگر هیچ نیست. صحرای بیکرانه عدم است، خوابگاه مرگ و جولانگاه هول. راه، تنها، به سوی آسمان باز است. آسمان! کشور سبز آرزوها، چشمه مواج و زلال نوازشها، امیدها و… انتظار! انتظار! … سرزمین آزادی، نجات، جایگاه بودن و زیستن، آغوش خوشبختی، نزهتگه ارواح پاک، فرشتگان معصوم، میعادگاه انسانهای خوب، از آن پس که از این زندان خاکی و زندگی رنج و بند و شکنجهگاه و درد، با دستهای مهربان مرگ، نجات یابند! |
غزلی استاد نظمی
غزلی زیبا از استاد نظمی تبریزی از کتاب فروغ عمر نوشته ی استاد
محمد تقی سبکدل .
===================
چو توصیف لبت شد مطلب ما
سزد گر اهل دل بوسد لب ما
به بوسی چاره ساز عاشقان نیست
بسی گفتند از تاب و تب ما
اگر این است راه وادی عشق
دگر لنگ است پای مرکب ما
مرا از جام لعلت جرعه ای ده
زمستی تا بر آید مطلب ما
من از می گویم و واعظ ز کوثر
کجا هست اتحاد مشرب ما ؟
شبی از لعل او کامی نجستیم
چه شد یک عمر یارب یارب ما؟
مرا امشب به لب آهی است ((نظمی ))
که آتش می زند در کوکب ما
موضوع روز
