غزلی تازه از جعفر سرخی ( نقاب ساقی )
از سمت راست : شاعر و نویسنده و روزنامه نگار بزرگ آذربایجان استاد یحیی شیدا - استاد نیک اندیش شاعر و یار زنده یاد استاد شهریار - جعفر سرخی شاعر - روزنامه نگار و شاعر طنز پرداز استاد شهرک
=========================================================
غزلی تازه از جعفر سرخی
===========================
دعای پیر ما شد مستجاب آهسته آهسته
برون آمد زخمخانه شراب آهسته آهسته
مثال ما و چشم آن پریوش ? تشنه را ماند
که برد از ره برون موج سراب آهسته آهسته
چنانم کرد مست از می ندانستم در این سودا
به یغما می برد ساقی شباب آهسته آهسته
ز بوی زلف مشکینش ز میگون لعل نوشینش
دل دیوانه شد خانه خراب آهسته آهسته
طواف شمع رویش تا نمود این دل چو پروانه
شد از آن شعله ی سوزان کباب آهسته آهسته
درون آب جوشان تا که شاخ گل در افکندتد
برون آمد زهر برگش ? گلاب آهسته آهسته
هوای ساقی مجلس نمود آن واعظ مسجد
خیالش شد حباب روی آب آهسته آهسته
ز کوی دلبران ای دل حذر کن تا که بتوانی
که خون دل خورد در خم شراب آهسته آهسته
خدا را رحمتی امشب ? که می بوسد ز دل فرهاد
لب شیرین شیرین را به خواب آهسته آهسته
به تاریکی کجا بینم جمال یار خود ( سرخی )
بگو ساقی در اندازد نقاب آهسته آهسته